اینجا برف میبارد
و من
خون سرخ موسی را
بر نازکای سپیدش مینگرم
اینجا برف میبارد
و باد
بوی شور خون و باروت را
در خواب زمین میپراکند
ماه سر فرو میآرد
و ستارگان دسته دسته
بوسههای سرخ خویش را
بر زمین سرخ میبارند
و من
خون سرخ موسی را
بر نازکای سپیدش مینگرم
اینجا برف میبارد
و باد
بوی شور خون و باروت را
در خواب زمین میپراکند
ماه سر فرو میآرد
و ستارگان دسته دسته
بوسههای سرخ خویش را
بر زمین سرخ میبارند
آی!
این بازوان ستبر اوست که گلولهاش میدراند
این خون سرخ اوست
که بر شیارهای سینهاش میدود
و این
دستان زبر اوست
که جام را به لب میبرد
و شوکران را
بی هیچ تردید
تا آخرین جرعه مینوشد
تا فریاد آخرین را
در تاریکی شبها بدرخشاند
آهای....ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر