۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

چند خط خاطره‌ ، چند خروار شرافت

بر حسب تصادف در زمستان سال ۶۰ در بند ۲ اوین بودم . خودم را پرت وانمود میکردم و وارد مسایل نمیکردم ٫ زیرا نمیدانستم توان مقاومتم چقدر است ؟ ولی به راحتی افراد را شناسایی کردم و مواظب گفته ها و اعمال خود بودم . معمولاُ صبحانه یک تکه نان و مقدار خیلی کمی پنیر و برای نهار یک کاسه کوچک برنج و دو عدد بال مرغ برای چهار نفر و شام هم یک تکه نان و سه عدد خرما.... ادامه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر