بعد از
شهادت اصغر، قهرمان خلق، رضا رضایی تعریف کرد و گفت که: یک بار با اصغر در یک
خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت
ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند
و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به
آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر
متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم
به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز
که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند
و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. روحیه بالا و جسارت زیاد و مهارتی که
در رانندگی داشت، ما را نجات داد....ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر